علی رحیمپور: وقتی فهم کارگزاران و مسئولان از توانمندیهای کشور ناقص است، وقتی برنامهای برای توسعه گردشگری کشور به عنوان مهمترین اولویت اقتصادی و فرهنگی وجود ندارد، وقتی هدایت سرمایهها و منابع ملی براساس آمایش سرزمین نیست، وقتی دعوای نمایندگان حوزههای انتخابیه و استانداران بر سر اختصاص و اخذ بودجههای ملی و هزینه و مصرف آن در صنایع آببر بدون توجه به اقلیم، منابع آبی و سرزمینی است، وقتی مسابقه بر سر احداث کارخانههای ذوب فلزات، پتروشیمی، سیمان و سرامیک، بین نمایندگان مجلس جریان میگیرد و برخورداری از این صنایعِ آببر -بدون توجه به عواقب آلودگی زیستمحیطی، منابع آبی و خاکی، تامین انرژی و بازارهای فروش و حملونقل و ترانزیت- برای نمایندگان حوزههای انتخابیه و مسئولان آن مناطق افتخار محسوب میشود، نتیجه این است که میبینیم: در شهرهایمان ذوب آهن، سیمان و سنگ و سرامیک و… داریم ولی آبی برای نوشیدن و هوایی برای نفس کشیدن نداریم! این یعنی فاجعه و بیخردی تام در حکمرانی و حکمروایی بد در اداره مملکت. یکی بر سر شاخ و بُن می برید!
امروزه همان رخ میدهد که در استانهای اصفهان، یزد، فارس و آذربایجان غربی میبینیم.عدم درک توانمندیها و ظرفیتهای توسعهای و اولویتبندی تخصیص و هدایت سرمایهها بر اساس اصل هزینه و فایده منطقهای و عدم پایبندی به اصول توسعه پایدار و علم اقتصاد در صادرات و واردات و شعارهای بیمحتوای خودکفایی صنعتی و کشاورزی و تولیدات ملی به هر قیمتی.
تاسفانگیز است که بعد از ۴۵ سال هم وابستهتر شدهایم، هم محیط زیستمان را به مرز نابودی رساندهایم، هم دشمنتراشی و رنجشآفرینی در داخل را در حوزههای جغرافیایی و منطقهای افزایش دادهایم و هم مردم را به جان یکدیگر انداختهایم.
حکایت تخریب تاسیسات آب انتقالی شرب یزد در شرق اصفهان از همین نوع است. بهراستی اولویت توسعه در مرکز کشور و فلات مرکزی ایران با توجه به اقلیم و منابع آبی موجود چه بوده و چه میتواند باشد به جز گردشگری؟ شهرهایی که هم اکنون به لحاظ ظرفیتها و منابع برتر میراث عظیم فرهنگی و طبیعی و انسانساخت خود میبایستی به مهمترین مقاصد گردشگری دنیا تبدیل میشدند و چندهزار برابر بیشتر از تولیدات صنایع مخرب استقراریافته کنونی برای ساکنان این مناطق درآمدزایی میکردند، اکنون بر روی زمین سوخته به دنبال آب برای شرب و زمینهایی میگردند که دچار فرسایش و فرونشست روزمره شدهاند!
نام بلایی را که برنامهریزان این رویکردها بر سر کشور آوردهاند، چه میگذارید؟ این عملکرد آیا ریشه در چیزی جز جهل و بیسوادی و کجفهمی دارد؟
اگر فهم درستی در کشور حاکم بود، اکنون استانهای اصفهان، یزد، قم، فارس و کرمان باید برای جذب هرچه بیشتر گردشگر داخلی و خارجی ااقدام میکردند و دست به کار فعالیت در قالب کنسرسیومها و اتحادیههایی میشدند برای مدیریت مقصد و افزایش سهم بیشتر از بازار تجارت گردشگران خارجی. باید زمینهساز سفر آنها به ایران برای دیدن جاذبهها و دستاوردهای تمدن کهن ایرانی و اسلامی میشدند؛ نه اینکه وقت و توان خود را بر سر دعوا برای انتقال آب شرب و آب موردنیاز برای مصرف در صنایع مخرب تلف کنند.
آبی که باید در زاینده رود جاری شود، شهر را زنده و سفرههای آبی زیرزمینی را تغذیه و تالابها را سیراب کند تا میزبان شایستهای برای انبوه گردشگران دنیا باشد و از این طریق بسترساز شکوفایی صنایع دستی، سوغات و محصولات شهر و منطقه شود، اکنون با نبودش، اصفهان را خشک و آلوده کرده و یزد را بی آب و وابسته به آسمان و زمین. بله، این صرفا بیتدبیری نیست، ظلم به میهن است. این ناترازی نیست، این ورشکستگی آشکار است.
اگر اولویت نظام و کشورداری بر اساس اقتصاد فرهنگ بنا میشد، اکنون باید سرزمین ایران و البته استان یزد، یکی از برترین قطبهای گردشگرپذیر جهان و تولید و فروش برتر صنایع دستی، هنرهای بومی و سوغات محلی میشد، نه وابسته به آب زایندهرود برای تولید آهن و فولاد و کاشی و سرامیک! بله، آب زایندهرود برای کسری آبشرب مردمان شریف و نجیب و صرفهجوی استان یزد مورد استفاده قرار میگیرد ولی منابع آبی خود استان صرف چه میشود؟ صرف صنایع آببری که بر اثر سیاستهای غلط، مکانگزینی و سهمخواهی ضد پایداریِ محیطی و گردشگری در این استان و استان اصفهان و البته در استانهای مرکزی و بیآب ایران استقرار یافتهاند.
درآمد ذوب آهن و کارخانهها و صنایع آببر اصفهان چند میلیارد دلار است که هم هوا، هم آب و هم روحیه سرزندگی مردم اصفهان را تباه کرده است؟ در حالی که میتوانیم سالیانه میزبان چند میلیون گردشگر داخلی و خارجی برای دیدن دستاوردهای تمدن اسلامی در شهر اصفهان و کرانههای زیبای زایندهرود باشیم که هم درآمدی چند صدبرابر این صنایع مخرب داشته باشد، هم سبب شکوفایی صنایع دستی و هنرهای ملی و بومی شود و هم از فرونشست زمین و فرونشست جاذبهها و تخریب بناهای تاریخی اصفهان پیشگیری کند.
برنامهریزان بیسواد اعم از دولت و نمایندگان مجلس با دستان خودشان جنگ آب را در داخل کشور رقم زدهاند که قطعا عواقب آن مانند نابودی معیشت کشاورزان و باغداران بومی، تشدید مهاجرت، افزایش حاشیهنشینی، افزایش ناامنی، بیکاری، رنجشهای اجتماعی و نابودی محیط زیست و افزایش ریزگردها و آلودگی هوا و در نهایت انسجام ملی را خدشه دار خواهد کرد.
به طور مثال، این وضعیت برای دریاچه ارومیه و تالاب میانکاله به خاطر سدسازی بیرویه و هدایت حقآبه دریاچه و تالاب برای کشاورزی، همچنین انتقال فاضلاب صنعتی و شهری به تالاب انزلی و سایر منابع آبی داخلی نیز صادق است! و اینهمه را معهلول چه علتی باید دانست به جز سیاستهای غلط کشور و حکمرانی بد؟
* عضو هیات مدیره انجمن متخصصان گردشگری ایران